می دانی رفیق! همیشه هر انسانی برای خودش یک فانتزی برای زندگی متاهلی خودش دارد. گاهی زیاد دور نیست اما در دسترس هم نیست.
دلم می خواست زنی بگیرم که فارغ از هیاهو های تو خالی امروزه باشد . زنی که از قرتی گری و فمینیسم بازی و دود و حیوان نگه داشتن مبرا باشد. اصلا قاطی این روانپریش بازی ها نشود و بداند تمام این ها از ضعف و عقده و تنهایی است.
وقتی از راه می رسم به استقبالم بیاید و نان سنگک را از دستم بگیرد و لبخندی نثارم کند. دست و صورتی بشویم و چای و قندی در کنارش آماده باشد. از اسرار کاریم هیچ نپرسد و بداند که مرد خانه خسته است. خانه را پناهگاهم کند. بوی خوش غذایش در خانه پیچیده باشد. نگاهش کنم و غم را فراموش کنم.
دلم می خواست زنی بگیرم که فارغ از هیاهو های تو خالی امروزه باشد . زنی که از قرتی گری و فمینیسم بازی و دود و حیوان نگه داشتن مبرا باشد. اصلا قاطی این روانپریش بازی ها نشود و بداند تمام این ها از ضعف و عقده و تنهایی است.
وقتی از راه می رسم به استقبالم بیاید و نان سنگک را از دستم بگیرد و لبخندی نثارم کند. دست و صورتی بشویم و چای و قندی در کنارش آماده باشد. از اسرار کاریم هیچ نپرسد و بداند که مرد خانه خسته است. خانه را پناهگاهم کند. بوی خوش غذایش در خانه پیچیده باشد. نگاهش کنم و غم را فراموش کنم.